گفتوگو با هومن خلعتبری
سالنوای موسیقی ایران: هومن خلعتبری، نوازندهٔ پیانو و رهبر ارکستر و اپرا، از معدود موسیقیدانان ایرانیست که جُدا از تحصیلات عمومی موسیقی، بهصورت تخصصی هم در رشتهٔ رهبری گروه کُر و هم رهبری ارکستر تحصیلات عالی خود را گذرانده و نزد اهالی موسیقی و حتی عمومِ مردم ایران چهرهای شناختهشده است. او که بیشتر در زمینهٔ موسیقی کلاسیک فعالیت داشته، بهتازگی یک گروه موسیقی تلفیقی با عنوان «آنسامبل شوش» را به همراه سه نوازندهٔ ایرانیِ دیگر ـ سینا علم، حبیب مفتاح و تاده یوسفیان ـ راهاندازی کرده که به همین بهانه «سالنوای موسیقی ایران» گفتگویی اختصاصی با این هنرمند ایرانی انجام داده است. هومن خلعتبری در این گفتگو غیر از پرداختن به گروهِ تازهتأسیسِ شوش، در مورد فعالیتهای اپراییاش در تابستان ۱۴۰۰ و همچنین وضعیت اپرا و شبهِاپراهای پس از انقلاب در ایران سخن میگوید.
- سپاس از وقتی که در اختیار «سالنوا» قرار دادید. ایدهٔ تشکیل «آنسامبل شوش» چگونه و توسط چه کسی شکل گرفت؟
* من هم از شما متشکرم. حقیقتش سالها بود که من فکر و ایده تشکیل یک گروه سازمحور یا بهقولی اینسترومنتال، بدون حضور خواننده به صورت ثابت، را در سر میپرواندم. علاقه داشتم در کنار رهبری و اجرای موسیقی کلاسیک غربی یا اپرا و حتی فعالیتهایی در ژانر موسیقی ایرانی به عنوان رهبر یا منتور صدا، خودم هم به عنوان یک نوازنده در یک گروه موسیقی با سبکی کاملا متفاوت از فعالیتها همشیگیام، بر روی صحنه فعال باشم. از حدود سال ۱۳۹۷ این ایده جدیتر شد.
مدت ها جستجو کردم، با افراد زیادی تبادل نظر کردم. دوران قرنطینه و کرونا مهلت و زمانی بود تا مدلها و فرمها و آنسامبلهای مختلفی رو رصد کنم تا سرانجام از سال ۱۴۰۰ بهطور راسخ دنبال کردم، ۴ ساز اصلی گروه رو انتخاب و فیکس کردم و حالا تازه باید دنبال نوازنده مورد نظر خودم میگشتم ...
- دقیقاً ! چطور اعضای گروه همدیگر رو پیدا کردند و با چه مؤلفههایی؟
* زمانی که که گروههای مختلف را رصد میکردم، طبیعتاً چشمم به نوازندهها هم بود. تکنیک و توانایی اجرا، توانایی حضور و عرضه بر روی صحنه و صد البته اخلاق و شخصیت، معیارهای اصلی بود که در تمام جستجوها و پرسشگری از اهالی موسیقی به جد دنبالش بودم و بهشخصه خیلی دقت میکردم. بخت یاری کرد و توانستم بهترینها رو پیدا و دعوت به همکاری کنم که خوشبختانه بنا به لطفی که به من داشتند دعوت من رو قبول کردند.
با «سینا علم» از زمان نوازندگی او در گروه کمانچههای ارکستر سیمرغ در پروژهٔ جناب متبسم آشنا شدم و سالهاست پارتیتور قطعات و آثارش رو مطالعه میکنم، اجراها و توانایی صحنهای او را دنبال و تصدیق میکنم. با «حبیب مفتاح» سالها پیش در پاریس آشنا شدم و همیشه اجراها و فعالیتهایش را رصد میکردهام. این موزیسینها هرکدام در ژانر خودشان موزیسین قابل توجهی هستند. میماند ساز کنترباس ... بهدنبال افراد زیادی گشتم، دیدم و چک کردم تا اینکه «تاده یوسفیان» توسط دوستی معرفی شد که پس از دیدن آثار و فعالیتهایش، نظرم جلب و دعوت به همکاری شد و بعداً متوجه شدم انتخاب شایستهای بوده.
- نگاه موسیقایی شما در «آنسامبل شوش»، به نوع «موسیقی تلفیقی» به معنای معمول و رایج آن است؟
* موسیقیای که در این آنسامبل اجرا میشود به نوعی در ژانر
World music ،Fusion music و Experimental music، با تمایل و نگاه به موسیقی خاورمیانه است. سازهای پیانو، کمانچه و کنترباس به عنوان معرفی کنندهٔ خطوط ملودیک و هارمونیک بوده و در کنار آنها وظیفهٔ اجرای ریتم و رنگآمیزی غیرملودیک بر عهدهٔ سازهای پرکاشن است.
- رویکرد این گروه به موسیقی ایرانی چگونه است؟
* همانطور که گفتم نگاه به موسیقی خاورمیانه، بهخصوص موسیقی ایران نکتهٔ اصلی نوا و صدای حاصل از این گروه است و برای همین هم بود که شرط اول من برای انتخاب همکاران، ایرانی بودن موزیسینها بود.
من با نوازندگان مختلفی از کشورها و فرهنگهای مختلف آشنا هستم و مراودهٔ هنری دارم. نوازندگان خوب! ولی این ترکیبِ سازی و این سبک موسیقی لازمهاش همریشه بودن و آشنا بودن با موسیقی ایرانی بود.
تجربه دیدن این مدل گروهها و حتی بهعنوان مشاور و منتور هنری را داشتهام که مثلاً دو نوازنده از اروپا و یکی از مصر و دیگری از ایران بودهاند ولی موسیقیشان رنگ و هارمونی واحد پیدا نکرد ... همهٔ آنها در جای خود عالی بودند ولی هرکاری کردند نشد که نشد ... همکاریشان و همنوازیشان، آن هماهنگی و یکرنگی را پیدا نکرد چون هرکدام یک ریشه جداگانه داشتند!
این است که از اول کار دنبال نوازنده ایرانی، ولی با معیارهای مورد نظر خودم میگشتم که در آخر موسیقیِ حاصل از همکاری ما هم به رنگ موسیقی شرقی - ایرانی نزدیکتر شود.
- پس ممکن است که «آنسامبل شوش» از موسیقی شهری و رسمی ایده بگیرد یا موسیقی محلی مناطق ایران هم در رپرتوار این گروه استفاده شده؟
* در مورد موسیقی شهری نمیتوانم از الان حکمی صادر کنم. اصلاً همچین اِلمانی در ذهنم خطور نکرده ولی ایده گرفتن از موسیقی محلی مناطق ایران صد درصد جای ثابت و مشخص دارد و همچنان خواهد داشت.
- در این گروه امکان حضور سولیست یا هنرمندان میهمان وجود دارد؟
* عرض کردم که این گروه، یک آنسامبل سازی است و بر پایهٔ موسیقی بیکلام پایه گذاری شده است. کمانچه، پرکاشن، کنترباس و پیانو! ولی درعینِحال به عنوان میهمان، حضور یک ساز پنجم یا حتی یک خواننده و خلاصه یک هنرمند میهمان خارج از تصور نیست.
- یک آنسامبل سازی؟ اجازه بدید سوالم را به این شکل مطرح کنم: چرا موسیقی بیکلام (instrumental) بین ایران و ایرانی جایگاهی ندارد؟ و هدف شما از تشکیل چنین گروه instrumental در این راستا چیست؟
سؤال خوبی مطرح کردید. حضور اینهمه شاعر جهانی و نویسنده و ضربالمثل و و و ... نشان دهندهٔ این است که در کشور ما شعر و ادبیات جایگاه ویژهای دارد! حالا چرا اینطور شده، جای بحثش اینجا نیست ولی این ویژگی ریشه در تاریخ کشور ما و ناملایمات تاریخی - اجتماعی - سیاسی و ممنوع بودن بسیاری از هنرها در چندین برههٔ زمانی دارد!
برای همین هم حضور "خواننده / شعر" مهم ولی در حال حاضر "زیاده از حد" شده است! وفور رنگ و وارنگ این همه خواننده و اشباعِ فضای هنری از خواننده، مُهر تأییدی بر گفتههای من است ! زیادند ... خیلی زیاد!
از طرفی شما میدانید که من در موسیقی کلاسیک (آواز و اپرا) به اندازهٔ کافی با خواننده سر و کار و تجربه دارم. در حیطهٔ موسیقی ایرانی هم منتورِ (مشاور ـ مربی) چندین خواننده معروف و یا حتی نوپا هستم، ادب حکم میکند اسم نیاورم ... بنابراین از این نظر اشباع و پر هستم !!! کافیه ! دوست داشتم این گروه، تاجایی که امکانش هست و عوامل متفاوت اجازه میدهند، اینسترومنتال و در حیطهٔ موسیقی بدون آواز فعال باشد. گروههای موسیقی متفاوت با حضور خواننده زیاد داریم ... گروههای سازی هستند که کم و بهندرت تشکیل میشوند و فکر کردم و ترجیح دادم حالا که قراراست کاری انجام بدهیم؛ در این حیطهٔ موسیقایی باشد.
- اگر دیدگاه «آنسامبل شوش» موسیقی نواحی را هم دربرمیگیرد، آیا خوانندگان مرد موسیقی نواحی یا حتی خوانندگان زن که در موسیقی نواحی فعالیت دارند، مورد استفاده قرار خواهند گرفت؟
* صد درصد خواهند بود. شک نکنید که در بین میهمانان این آنسامبل هم خوانندگان مرد و هم بانوان خواننده، بهخصوص بانوان موسیقی نواحی، جای خود را خواهند داشت. ولی همانطور که گفتم سنگِ اول گروه، موسیقی بیکلام است.
- «آنسامبل شوش» آیا یک رویداد چند فرهنگی است؟
* حقیتش اصلاً به چند فرهنگی بودن گروه هیچ فکر نکرده ام چون نوازندهها همه ایرانی و طبیعتاً موسیقی گروه هم فرهنگ ایرانی دارد ولی از آنجایی که از شروع کار «نگاه به موسیقی خاورمیانه» مد نظر بوده، پس میتوانم ابراز کنم که شنیدن رنگها و فضاهای مُلهم از فرهنگهای متفاوت خاورمیانه، قابل تصور است.
- به نظرِ جنابعالی نوازندگان «آنسامبل شوش» چگونه و چطور به یک زبان مشترک در اجرا میرسند؟
* ببینید، اولین چیزی که باعث میشه نوازندگان به یک زبان مشترک برسند، داشتن ریشهٔ مشترک است! که خب عرض کردم در مورد این نکتهٔ "از یک ریشه بودن" چقدر در انتخابها دقت کردم.
دومین مورد، داشتن توانایی و تکنیک اجرایی قابل قبول (هرکس در ساز خود) هست که آن هم از اول در نگاه من جای ویژه داشت. «سینا علم» نوازنده و درعینِحال آهنگساز بسیار مبرزی است که با ساز کمانچه یا قیچک به راحتی ستون یک صحنه است و فضا را در دست و کاملاً کنترل میکند. «حبیب مفتاح» اعجوبهایست روی صحنه! تنوع ریتمیک و تسلط او بر روی سازهای ضربی ساخت خودش و پرکاشن به مانند مومی در دستانش به چشم میآید و تجربهٔ حضور در آنسامبلهای مختلفی را در رزومهٔ خودش دارد. «تاده یوسفیان» تبحر بالایی در موسیقی جز دارد، با آنسامبلهای مختلفی همکاری داشته، بهعلاوه تجربهٔ نوازندگی در ارکستر فیلارمونیک ارمنستان باعث شده به راحتی و چابکی از پسِ فرمهای مختلف موسیقی آنهم با ساز بزرگ و سنگینی مثل کنترباس بربیاید. من هم به هرحال کمی تجربه گروهنوازی دارم و در کنار دوستان ساز پیانو را مینوازم و مسلماً یاد میگیرم.
سوم، نزدیکی از نظر حسی، اخلاقی و شخصیتی است که باعث میشود حاصل همنشینی همهٔ این نکات مثبت، آن زبان مشترک باشد که شما اشاره کردید! حتی انتخاب «هادی پاکروان» به عنوان مدیر و تهیهکننده گروه هم با وسواس و پرس و جو انجام شده است. من بهدنبال شخصی بودم که با روحیهٔ آرتیست و هنرمند، الفت و نزدیکی داشته باشد و بهقولی توانایی مدیریت یک گروه موزیسین پروفشنال، آنهم با سلایق و علایق گوناگون را داشته باشد. کار سادهای نیست.
این سختگیری در انتخاب افراد یک تیم، طبیعتاً بازدهی قابل قبول و خوبی هم خواهد داشت و منجر به زبان مشترک که شما در سؤالتان مطرح کردید، خواهد شد.
- فعالیت اصلی شما در کشور اتریش و حیطهٔ موسیقی کلاسیک است و در خبرها آمده که اخیراً چند اجرای کنسرت و اپرا در کشور اتریش داشتهاید. امکان دارد در مورد آن فعالیتها هم توضیحاتی را بدهید؟ این اجراها کجا و با چه ارکسترها و گروههای اپرایی بوده؟
* بله ... فستیوال هنری «قصر کیرشتتن / Klassik Festival schloss Kirchstetten» که مدت بیست و سه سال است با مدیریت هنری من در شمال اتریش برگزار میشود، امسال طبق برنامه - بر خلاف سال گذشته که به علت بیماری کویید ۱۹ تمام رویدادهای هنری کنسل شده بود - در مردادماه برگزار و حتی با قدرت بیشتری انعکاس داده شد.
اجراهای اپرای این فستیوال مانند سالهای پیش، زیر نظر خود من انجام شد و هشت شب اجرای اپرای «آقای بروسکینو / Il Signor Buschino» اثر «جواکینو روسینی» آهنگساز بنام ایتالیایی را خود من رهبری کردم. این اپرا به زبان ایتالیایی اجرا شد و نقدهای بسیار خوبی هم از روزنامه ها گرفت. خوانندهها واقعاً بیناللملی بودند و از ایتالیایی داشتیم تا مکزیکی و آمریکایی ... کارگردان از اتریش، دستیارش از دانمارک، ارکستر از کشور چک که حتی نوازنده چینی هم داشتند. واقعاً بین المللی!
همچنین کنسرت پایانی فسیتوال هم اجرای آثار «بتهوون» بود که به مناسب دویست و پنجاهمین سالروز تولد این آهنگساز آلمانی میبایست سال گذشته انجام میشد، ولی به همان دلیل کرونا به امسال موکول شده بود.
آثار اجرا شده در کنسرت اختتامیه شامل «اووتور اگمونت»، «اورتور لئونور شماره ۳» و «سمفونی شماره نه» بتهوون بود. «گروه کر فیلارمونیک برنو» بهعلاوهٔ «ارکستر سولیستهای چک» در این اجرا با من همکاری کردند و قابل ذکر است که خانم نسرین عسگری، خوانندهٔ خوب کشورمان که سالهاست در اتریش فعالیت و زندگی میکند و مدیر بخش آواز کنسرواتوار موسیقی گرتس هم هست، بخش سلوی سوپرانوی این سمفونی را خواند.
جالب است که بگویم کنسرت به صورت لایو از اینستاگرام من پخش شد و قسمتهای کوتاهی از اجرا را - تا جایی مخل قانون کپی رایت نباشد - در کانال IGTV صفحهام به اشتراک گذاشتهام.
- و برای سال آینده؟
* برای اپرای سال آینده ، اپرای «سیندرلا / La Cenerentola» اثر «روسینی» را انتخاب کردهام که ابلاغ و تبلیغات آن برای مرداد ماه ۱۴۰۱ از هماکنون شروع شده است ولی هنوز برای کنسرت اختتامیه تصمیم جدی نگرفتهام. پیشنهادات زیادی شده ولی باید در موردشان فکر کنم ...
- آیا در ایران پس از انقلاب، کسی از هنرمندان (آهنگسازان)، اپرا به مفهوم و فرم اصلی آن نوشته است؟
* والله تا جایی که من خبر دارم (و باید بگویم همچین آدم بیخبری هم نیستم ...) برای جواب به سؤال شما فقط آثار آقای بهزاد عبدی در نظرم میآید که آن آثار هم یک جورهایی هم اپرا هست و هم نیست ... افراد دیگری هم شنیدهام که آثاری به اسم «اپرا» نوشتهاند ولی من تا نت، پارتیتور و پی دی اف برای مطالعه بهدستم نرسد، نظر قاطع نمیتوانم بدهم. پرفورمنس یا تئاترهای همراه با ساز یا آواز زیاد انجام شده ولی هیچکدام اپرا به معنی واقعی و بینالمللی نیستند.
التفات بفرمایید تا کمی توضیح بدهم ... هنر اپرا یعنی هنر تئاتر همراه با آواز و موسیقی! یعنی تئاتری که بازیگران این تئاتر، بهجای بیان متن دیالوگ یا منولوگ با صدای رسا بر روی صحنه، آن متن را با آواز بیان میکنند. مونولوگها بهصورت آوازین است. دیالوگها با آواز است و تمام مدت ارکستر همراهی میکند و و و ... گریم و لباس و نور و صحنه و کارگران صحنه و و و مثل مور آن پشت درگیر کار هستند.
خب ... پس در وحلهٔ اول این بازیگر تئاتر ما، در اصل باید یک خواننده باشد! یک خوانندهای که کارگردان اپرا از او برای صحنهٔ تئاتر بازی میگیرد. به بیانی دیگر خوانندهای که درعینِحال که با قدرت و حجم بالای صدا دارد آواز میخواند (که گروه کر و ارکستر هم زیر صدای او و پا به پای او دارند میخوانند یا موسیقی مینوازند!) روی صحنه بازی هم میکند و از این سمت به آن سمت هم میدَوَد و مینشیند و بلند میشود و میافتد. خلاصه میزانسنهای کارگردان را انجام میدهد ... گفتم که گریم و لباس و میزانسن و دکور صحنه و دکور نور و همه و همه هم حضور دارند. خوانندهٔ ما نمیتواند بیحرکت جلو میکروفون فقط بایستد و فقط بخواند! حرکت شرط لازمهٔ بازی در یک تئاتر است!
خب پس ... سخت شد! نداریم چنین خوانندهای که توانایی خواندن و درعینِحال حرکت و تئاتر بازی کردن داشته باشد ...!
حالا برگردیم به اپراهای ایرانی که بعد انقلاب نوشته شدهاند. در مورد قبل انقلاب نمیخواهم صحبت کنم چون بحث به درازا میکشد و همه میدانیم که قبل از انقلاب چه دوران پر ثمری برای اپرا و تالار رودکی بوده ... صحبت در مورد الان و حال حاضر است!
آثار آوازی آقای عبدی آثاری استودیویی هستند و احتیاج به میکروفون دارند. فقط یک بار اپرای عاشورا بصورت زنده (آن هم مدل کنسرتی) انجام شد که خبری از تئاتر و حرکت در آن اجرا نبود! همه جلوی میکروفون ایستادند و خواندند و اجرا شد. خوانندههای خوبی که در آثار آوازی بهزاد عبدی هنرنمایی کرده اند، توان حرکت و بازی روی صحنه همزمان با آوازخوانی را ندارند! توان اجرا بدون میکروفون را ندارند. گفتم که حرکت رکن اول هر اپرایی هست ... دوم اینکه رُلِ اصلی آثار او برای خوانندههای سنتی موسیقی ایرانی نوشته شده. لازمهٔ خوانندهٔ موسیقی سنتی هم حضور میکروفن، روبروی دهان خوانندهٔ ماست. پس دوباره میکروفون آمد وسط و اصلاً بدون میکروفن اجرا امکان پذیر نیست! در صورتی که خوانندههای اپرا از میکروفون استفاده نمی کنند! در هیچ جای دنیا. آنقدر صدای خواننده اپرا قوی و پر قدرت است که روی صدای ارکستر و یا کر حرکت میکند و به گوش من و شما در سالن میرسد !!! فقط تجسم کنید ... فقط در اجراهای تئاتر موزیکال Musical است که خوانندهها با میکروفون در کناره دهان ترانههایشان را اجرا میکنند. ولی تئاتر موزیکال با اپرا کاملاً فرق دارد ... سبکش هم متفاوت است ... مثل اپرا جدی نیست و بیشتر داستانهای سرگرمکننده است که بیش از پنجاه درصد یک اجرا با رقص مخلوط شده. شما یک تئاتر موزیکال بدون رقص تکی یا دوتایی یا گروهی نمیبینید! پس حضور خوانندهٔ سنتی (در مورد رُلهای اصلی قطعات داریم صحبت میکنیم) مستلزم بودن میکروفن است که آن هم در اپرا جایی ندارد ...
خلاصه کلام اینکه آثار آقای عبدی - که جناب بهروزخان غریبپور- بهعنوان نویسنده یا کارگردان آنها نام «اپرای ایرانی» را به روی این آثار گذاشته (مثل عاشورا، مثل مولوی، حافظ) آثار آوازی هستند ولی «اپرا» به معنی واقعی و بین المللی کلمه نیستند.
شاید یکی از دلایلی که جناب غریبپور از اول و جدی این آثار را بهصورت عروسکی روی صحنه بردهاند (در عینِ اینکه استاد مسلم و توانای این گونه نمایش هستند) آگاهی از نبود و نداشتن خوانندهٔ تحصیل کرده و توانا است که در حین خواندن به صورت زنده با همراهی ارکستر، از پس حرکت و میزانسن و بازی هم بربیاید. میدانسته چنین خوانندهای نداریم! پس تئاتر را به سمت «اپرای عروسکی» سوق داده که چندین عروسکگردان با عروسکها فعالیت میکنند و موسیقی اپرا هم از سیدی پخش میشود! نه ارکستری زندهای هست؛ نه خوانندهٔ زندهای! همه از سیدی که داخل استودیو ضبط شده در سالن پخش میشود!
دقت کنید ... شما در عرض پنج یا شش ماه نمیتوانید از یک خوانندهٔ عالی موسیقی سنتی، یک خوانندهٔ اپرا (با توضیحاتی که دادم) تربیت کنید! همچنین درعرض شش ماه یک بازیگر عالی تئاتر را هم نمیتوانید به یک خوانندهٔ اپرا تبدیل کنید! (نصیحتی که به آقای حسین پارسایی کردم ... و دیدید که چه داستانهایی رخ داد و حق با من بود!).
خوانندهٔ اپرا شدن یک رشته و راه طولانی است که اقلاً هفت یا هشت سال تحصیل و تجربه و اجرای مداوم روی صحنه (در دوران تحصیلات دانشگاهی) میخواهد که مسلماً از امروز به فردا میسر نمیشود.
شاید تصور کنید پس خوانندهٔ تئاتر موزیکال شدن راحتر است ... ولی نه! در آن هم با اینکه یک میکروفون به کنار دهان شما نصب شده و شاید خیال شما از فشار و قدرت صدا راحت خواهد بود ولی هزاران مشکل دیگر بروز میکند که شاید بعدها برایتان توضیح بیشتری بدهم ...
- حتماً ! نکات بسیار جالب و آموزندهای را توضیح دادید. در آخر لطفاً از تورها و فعالیتهای آیندهٔ «آنسامبل شوش» بفرمایید.
* جالب است که با اینکه تابهحال فقط چند عکس ساده و یا استوری در صفحهٔ رسمی گروه به اشتراک گذاشته شده وهنوز هیچ فیلم و کلیپ رسمی پخش نشده ولی تعداد زیادی پیشنهاد و دعوت رسیده که در حال برسی هستیم. ترجیح میدهم در حال حاضر بیشتر در مورد رپرتوار گروه جستجو، انتخاب و اتود بزنیم. سینا علم آثار خوبی برای اجرا با این گروه دارد. خود من هم کارهایی نوشتهام. از قطعات دیگر آهنگسازان هم استقبال میکنم. خلاصه خیلی عطش برای صحنه نداریم چون هر کدام از ما فعالیتهای خودش را بهطور مستقل دارد انجام میدهد! عجلهای نیست! بهقول معروف هیچوقت برای حضور در فسیتوال و کنسرت دیر نیست! وقتش خواهد رسید ...
- سخن آخر ؟
* سخن آخر؟ ... سخن آخر من مثل همیشه حرفی نیست، جز سلامتی و سعادت برای ایران و ایرانی
ایران عزیز را خدائیست
امید کند خدای ایران
از چشمِ بدِ شریر حفظش
تا بیش شود، بهای ایران
خوش باشید و صد البته سلامت!
- ممنونم از وقتی که در اختیار «سال نوا» قرار دادید.
* من هم از شما سپاسگزارم. خیر پیش!
دیدگاه خود را بیان کنید
- ارسال دیدگاه بعنوان یک مهمان - ثبت نام کنید و یا وارد حساب خود شوید.