تاثیر موسیقی بر کاهش اضطراب ریاضی دانش آموزان (مقدمه)
مقدمه
تمدن شهری ما را از زندگیهای درونی خویش جدا کرده است. ما باید مراقب و هوشیار باشیم وگرنه در زیر دست و پا له میشویم. ما تحت تهاجم انواع گوناگون صداها قرار داریم که بیشتر آنها ناخوشایند است. ما نمیتوانیم از سایر مردم، از تلفن و از مطالباتی که از ما انتظار میرود بگریزیم. ما به آسانی تماس خود را با سرچشمهی تخیل از دست دادهایم یعنی چیزی که زندگی را با ارزش میسازد. زندگی هنگامی که عمدتاً روستایی و کشاورزی بود برای زن و مرد عادی باید خیلی متفاوت بوده باشد. هنگامی که سر و صدای پرندگان به جای سر و صدای ماشین گوشها را پر میکرد، هنگامی که کشاورز میتوانست به مشاهدهی تغییر فصلها بنشیند و از عبور ابرها لذت ببرد و هنگامی که کار شاق، فرساینده بود ولی تنهایی، به پرورش خیال پردازی مجال بروز میداد.
گوش دادن به موسیقی و مشارکت در آن فرد را به خود بازمیگرداند. انسانها نیازمند باز پس گرفتن آن چیزی هستند که در ساعات کار کنار گذاشته اند و نادیده گرفته میشود: ذهنیت آنها.
اگر ما فرصت کافی برای یادگیری و مشارکت در موسیقی را برای کودکانمان فراهم نکنیم آنان را از چیزی گرانبها محروم کردهایم. با روشهای اخیر برای آموزش موسیقی به کودکان، ممکن است همه آنها تبدیل به نوازندگان ماهر نشوند، ولی شادمانی نواختن در ارکستر مجلسی را خواهند چشید که لذتی بالاتر از آن وجود ندارد. اجازه دهید در مورد خودم به عنوان یک مثال بگویم. از ابتدای کودکیام موسیقی بخشی ضروری از زندگی من بوده است. اگرچه مانند یک نوازندهی ماهر دارای استعداد نبودم ولی نواختن پیانو و ویولا برایم بسیار رضایت بخش بود. من خوش اقبال بودم که به مدرسهای فرستاده شدم که در آن با موسیقی برخوردی جدی صورت میگرفت. من از مدرسه متنفر بودم ولی صرفاً به خاطر فرصتهای موزیکالی که آن قدر بینظیر بودند حضور در مدرسه برایم قابل تحمل میشد.
از نظر من تعجب آور نیست که آموزش موسیقی تأثیر مثبتی بر تحصیل در سایر رشتهها دارد. ولی این امر عموماً توسط برنامهریزان آموزشی و سیاستمداران مورد تصدیق قرار نمیگیرد. حدس من آن است که در آینده مطالعات نشان خواهد داد که کسانی که آنقدر خوش اقبال بودهاند که در ابتدای کودکی از آموزش موسیقی برخوردار شوند، هنگامی که بلوغ میرسند در هر راهی که گام بگذارند از انسجام و هماهنگی بیشتری بهرهمند خواهند شد و در نتیجه احتمالاً شادتر و مؤثرتر خواهند بود.
من با گفته افلاطون موافقم که موسیقی در تلاطمات درون ما در تبدیل هرگونه ناهماهنگی به نظم و هماهنگی، یاوری فرستادهی ملکوت است.
تاریخچه پیدایش موسیقی:
تاکنون فرهنگی که فاقد موسیقی باشد کشف نشده است. به نظر میرسد همانگونه که طراحی و نقاشی نوعاً به انسان تعلق دارد، آفرینش موسیقی نیز یکی از فعالیتهای فطری بشر است. بقای نقاشی غارهای دوران دیرینه سنگی نشانهی قدمت این نوع هنر است و برخی از این نقاشیها رقص انسانهای آن دوران را به تصویر میکشند. فلوتهای ساخته شده از استخوان که در این غارها کشف شده اند، نشان میدهند که آنان با نوعی موسیقی میرقصیدند. اما چون موسیقی از زمانی حفظ میشود که اختراع نظام نتنویسی ثبت آثار را ممکن میسازد، ما اطلاعاتی راجع به موسیقی ماقبل تاریخ نداریم. لذا ما عادت کردهایم که طراحی و نقاشی را بخش لازم زندگی انسان اولیه بدانیم، اما کمتر مایلیم که موسیقی را نیز همینگونه تصور کنیم. با این حال، موسیقی یا برخی از انواع اصوات موسیقی چنان با زندگی بشر در هم آمیختهاند که احتمالاً در ماقبل تاریخ، نقش مهمتری را به عهده داشته اند که نمیتوان آن را مشخص کرد.
سرچشمه پیدایش موسیقی:
یکی از راههایی که از طریق آن میتوان با مسئلهی معنای موسیقی در زندگی بشر برخورد کرد بررسی سرچشمهی پیدایش موسیقی است. امروزه موسیقی بسیار متنوع، پیشرفته، پیچیده و گسترش یافته است. اگر بتوانیم بفهمیم که چگونه آغاز شده است، شاید بهتر بتوانیم معنای ریشهای آن را درک کنیم.
درباره سرچشمههای موسیقی توافق همگانی وجود ندارد. موسیقی تنها پیوندهایی جزئی با جهان طبیعت دارد. طبیعت سرشار از صداهاست و برخی از اصوات طبیعت مانند صدای آب رونده، ممکن است لذت فراوانی به ما ببخشد. یک بررسی دربارهی مورد پسند بودن صداها در میان مردم نیوزیلند، کانادا، جامائیکا و سوئیس نشان داد که، کسی نبود که صدای جویبارها، رودخانه ها و آبشارها را دوست نداشته باشد و درصد قابل ملاحظهای از این صداها لذت میبردند. اما اصوات طبیعت به استثنای آواز پرندگان و برخی دیگر از صداها در میان حیوانات، سروصداهایی نامنظم هستند، نه صداهایی دارای تداوم لازم و شدت قابل تعریف که موسیقی را تشکیل دهند و بدین ترتیب توافق همگانی در این باب موجود است که موسیقی با صداها و ریتمها یا اوزان جهان طبیعت ارتباط اندکی دارد و از آن جا که موسیقی به طور تنگاتنگ با عواطف و احساسات انسانی پیوند دارد، نمی توان آن را تنها نظامی ناشناخته از روابط میان صداها دانست.
آیا می توان موسیقی را به اصوات ساخته شده توسط سایر گونههای موجودات ربط داد؟ نمونه آن را اصوات موجود در پرندگان میتوان یافت. بعضی از افراد معتقدند نغمهسرایی پرندگان با بکارگیری الحان و سروصداها در آوازخوانی، خود نوعی موسیقی است. آواز مرغان، عملکردها و نقش های متفاوتی را دارا است. نغمهی پرندگان با مشخص کردن محل مرغ آوازهخوان، گویای مطلوب بودن قلمرو است و در عین حال به منزلهی هشدار برای رقیبان عمل میکند. پرندگان جویای جفت از مرغانی که قبلا جفتگیری کرده اند با حرارت بیشتری میخوانند و بدین ترتیب نظر داروین را اثبات میکنند که آواز در اصل یک دعوت جنسی است. نغمهسرایی پرندگان عمدتاً یک فعالیت نرینه است که به تولید هورمون جنسی مردانه یعنی تستسترون بستگی دارد، هرچند که برخی انواع دوبانگ ( دوئت) مابین نر و ماده رخ می دهد.
پرندگان ماده که معمولا آواز نمیخوانند با دادن تستسترون کافی بر همان مجموعهی نغمههای پرنده نر تسلط پیدا میکنند. حال به پاسخ این سوال میپردازیم که آیا ممکن است موسیقی انسان از تقلید صدای پرندگان به وجود آمده باشد؟ گزاروز استاد روانشناسی دانشگاه آمستردام و دوست بلا بارتوک این احتمال را از دو نظر رد میکند. نخست آن که اگر موسیقی واقعا به این نحو آغاز شده بود، باید میتوانستیم نمونههایی از موسیقی مشابه نوای مرغان را در جوامع محدود اولیه برشماریم. آنچه در عوض مییابیم الگوی ریتمیک پیچیدهای است که شباهتی به موسیقی پرندگان ندارد. دوم آن که آوای پرندگان به سادگی قابل تقلید نیست. پخش آهسته نوارهای جدید نوای پرندگان نشان داده است که حتی از آن چه تصور میشد پیچیده ترند. تنها کافی است که به آواز یک توکا در باغ گوش دهیم تا دریابیم که تقلید آوایش از لحاظ تکنیکی چقدر دشوار است.
نظریهی دیگر آن است که موسیقی از نواسازی نوزادان بسط مییابد. همهی نوزادان غان و غون میکنند، حتی کور یا کر به دنیا آمده باشند. در سال اول حیات زبان بازی نوزاد شامل اصوات و چیزهایی شبیه کلمات است. در طول سال بعد کودکان به طور عادی از زیر و بمهای مجزا استفاده میکنند. در حدود 2 یا 2.5 سالگی توجه به آوازهای خوانده شده توسط دیگران و یادگیری آن ها را آغاز میکنند. گزاروز کاملا مطمئن است که ملودیهای بلغور شده توسط کودکان در سال دوم عمرشان با ترانههایی که از محیط برگرفته شده یا موسیقی دیگری که در معرض آن قرار داشتهاند، از پیش شرطی شده است. در حقیقت اگر این ملودیها به درون داد موسیقی از محیط وابسته باشد گفتن اینکه خود موسیقی از نواسازی نوزادان به وجود آمده غیر قابل قبول است.
الن دیسانا یاکی که در دانشکدهی نوین پژوهشی اجتماعی در نیویورک تدریس میکند به نحو قانع کنندهای استدلال میکند که موسیقی از تبادلات کلامی مرسوم میان مادران و نوزادان در سال اول حیات به وجود میآید. در این نوع مبادله مهمترین مؤلفههای زبان، اجزایی هستند که با حالت و بیان احساسی سروکار دارند نه انتقال اطلاعات واقعی. وزن، ریتم، زیروبمی، بلندی صدا و سایر متغیرها همه خاص نوعی بیان هستند که بیشتر با شعر نزدیکی دارد. نوزادان به ریتم، زیروبمی، شدت و طنین صدای مادران که همگی از اجزاء موسیقی به شمارمیروند، واکنش نشان میدهند. دیسانا یاکی در نوشتار منتشر نشدهی موسیقی به مثابه یک رفتار انسان: فرضیهای در باب نقش و منشاء تکاملی مینویسد:
قطع نظر از اهمیتی که معنای دستوری- واژگانی در نهایت پیدا میکند، مغز بشر در وهلهی اول سازماندهی و برنامهریزی شده است تا به ابعاد احساسی و آهنگین صدای انسان واکنش نشان دهد.
گزاروز نظریهی دیگری را دربارهی منشاء موسیقی بازگو کرد. نظریه مبتنی بر این استنباط است که صدای آوازی از صدای محاورهای قدرت انتقال بیشتری دارد. گزاروز این فرض را مطرح میکند که انسان اولیه هنگامی که میخواست با همگنان خود در فاصلهی دور ارتباط برقرار کند دریافت که برای برقراری ارتباط، صدای آوازی از آوای محاورهای بسیار مؤثرتر است.
درست است که اصوات موزیکال یا موسیقیایی توسط اقوام ابتدایی برای ارتباط از راه دور به کار میرفته اند و ابزارهای موسیقی بادی با قدرت انتقال قابل ملاحظه به این منظور اختراع شدند. گفته میشود که سرخ پوستهای آمازونی مورا با زبان موزیکال خاصی که توسط یک فلوت سه سوراخه نواخته میشود از فراز رودخانههای بزرگ با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. علامت دادن توسط طبلها و شاخهای حیوانات به طور گسترده در آفریقا و سایر نواحی به کار میرود. با این وجود ارتباط توسط اصوات موسیقی به خودی خود موسیقی محسوب نمیشود و هیچ دلیل صریحی وجود ندارد که چنین علائمی تبدیل به موسیقی شدهاند.
ژان ژاک روسو که نه تنها یک نظریه پرداز اجتماعی انقلابی بلکه آهنگسازی ماهر نیز بود استدلال میکند که اصوات موسیقی گفتار را آن چنان که ما میشناسیم همراهی میکرده و یا بر آن مقدم بودهاند.
جان بلینگ مدعی است که آواز خواندن و رقصیدن بر ظهور تبادل کلامی تقدم داشتهاند. او در کتاب نگاه عرف و عقل به موسیقی مینویسد:
شواهدی وجود دارد که چند هزار سال پیش از ظهور انسان هوموساپینس که واجد قابلیت سخن گفتن به نحوی که ما میشناسیم بود، گونههای اولیهی انسانی قادر به رقصیدن و آواز خواندن بودند.
اگر آراء ویکو، روسو و بلینگ را با هم در نظر داشته باشیم میتوانیم دریابیم که زبان و موسیقی در اصل پیوند نزدیکتری داشتهاند و این تصوری با معناست که موسیقی از یک نیاز احساسی درونی برای برقراری ارتباط با سایر انسانها به وجود آمده که بر نیاز انتقال اطلاعات عینی یا تبادل افکار مقدم بوده است.
شاید سرچشمههای موسیقی در تیرگیها ناپدید شده باشند ولی به نظر میرسد از همان ابتدا در تعامل اجتماعی نقش مهمی را ایفا کرده است. موسیقی مراسم مذهبی و غیر آن را همراهی میکند. برخی از مردم شناسان بر این باورند که موسیقی آوازی ممکن است به عنوان طریقهی خاصی از برقراری ارتباط با قوای ماوراءالطبیعه آغاز شده باشد، شیوهای که با گفتار معمولی مشترکات بسیاری داشت اما متمایز نیز بود.
ادوارد.ویلسون زیست شناس اجتماعی هاروارد در کتاب زیستشناسی اجتماعی مینویسد که در فرهنگ بدوی:آواز خواندن و رقصیدن در خدمت جمعآوردن گروهها به یکدیگر، هدایت احساسات مردم و آماده کردن آنان برای فعالیت مشترک قرار دارد.
یکی از فعالیتهای مشترکی که اصوات حاصله از آلات موسیقی میتواند به آمادهکردن افراد برای آن کمک کند، جنگ است. حمله به دشمنان اغلب با دمیدن در بوق ها و شیپورها آغاز میشود که هم ستیزه جویی مهاجمان را بر میانگیزد و هم گمان میرود که موجب وحشت در دشمنان شود.
هرگز میسر نخواهد شد که مبادی موسیقی بشر را با قطعیت مشخص کنیم، اما محتمل به نظر میرسد که موسیقی از تبادلات عروضی میان مادر و نوزاد به وجود آمده باشد که پیوند میان آنان را میپروراند. و از اینجا به شکلی از ارتباط در میان انسانهای بالغ بدل میشود. همچنان که ظرفیت گفتار و تفکر مفهومی گسترش مییابد، موسیقی به عنوان شیوهای برای انتقال اطلاعات نفوذ کمتری پیدا میکند اما به مثابهی راهی برای انتقال احساسات و تحکیم پیوند میان افراد، به خصوص در موقعیتهای گروهی اهمیت خود را حفظ میکند. امروزه ما آن قدر به تأمل در پاسخ فرد به موسیقی خو کردهایم که در معرض فراموش کردن آن قرار گرفتهایم که موسیقی در قسمت اعظم تاریخ خود عمدتاً فعالیتی جمعی بوده است. موسیقی با تأمین مقاصد گروهی آغاز شد که آئینهای مذهبی و جنگها دو نمونه از آن محسوب میشوند. استفاده از موسیقی به عنوان همراهی کنندهی فعالیتهای جمعی و ملازم مراسم اجتماعی و موقعیتهای عمومی تداوم یافته است. ما در این گونه کارکردهای موسیقی با جوامع اولیه شریک هستیم.
موسیقی آرامش بخش در ایران باستان با ظهور دین زرتشت آغاز شد. کتاب اوستا و اشعار آهنگین گاتها الهام بخش موسیقیدانان برای تصنیف آوازها و ملودیها همچنین تشکیل مراسم و آئینهای موسیقیایی بوده است. در واقع موسیقی در تاریخ ایران با مضامین دینی آرامش بخش همراه بوده است.
منابع
استور،آنتونی.موسیقی و ذهن،ترجمه غلامحسین معتمدی.نشر مرکز.
اشمیت پترز،ژاکلین.موسیقی درمانی ترجمه دکتر علی زاده محمدی.
دوئت قطعه آوازی یا سازی با دو اجرا کننده Duet
آهنگ ساز مجار و نوازنده ی چیره دست پیانو (1881-1945) Bela Bartok
A common sense view of all music
کهن ترین فسیل های هوموساپنیس که در کشور اتیوپی یافت شده اند و امو یک و امو دو نام دارند نزدیک به 195 هزار سال برآورد شده. Homosapiens
Edward. O . Wilson